جابجا شدن شخصیتها، خواسته یا ناخواسته، چه در سینما و چه تلویزیون، دستمایه ساخت آثار نمایشی قرار گرفته است که اکثرا هم در جذب مخاطب موفق بودهاند و گیرا و جذاب از آب درآمدهاند. در همین سینمای خودمان فیلمهای «خواهران غریب» کیومرث پوراحمد و «دو نیمه سیب» کیانوش عیاری را میتوان مثال آورد و در تلویزیون هم سریال «گمگشته» رامبد جوان. قصه سریال «تولدی دیگر» هم تقریباً بر همین مدار میچرخد، با این تفاوت که این مرتبه داستان، داستان جابهجایی نیست بلکه حکایت جایگزینی است. زن جوانی در اثر تصادف و آتشسوزی به دنبالهاش صورتش میسوزد و بعدتر و در اثر یک عمل جراحی پلاستیک پیشرفته و پیچیده، چهره جدیدی پیدا میکند و دوباره به خانه و کاشانهاش باز میگردد، اما با قیافه تازه و هویت نو. به عبارت بهتر، شخصیت اصلی قصه (فروغ) جایگزین خودش میشود و به دنیایی باز میگردد که از آن آمده.
البته در همین قصه، سه چاله و چالش اساسی وجود دارد که علی خودسیانی به عنوان نویسنده و داریوش فرهنگ در مقام کارگردان نتوانستهاند از عهده رفع و رجوع آنها بربیایند. اول اینکه، کدام عمل جراحی پلاستیکی است که بتواند چهره یک انسان را از بیخ و بن فرو بریزد و یک فوندانسیون و نمای کاملاً جدید بنا کند، به طوری که نزدیکترین افراد از جمله برادر و همسرش هم نتوانند حتی نشانههای کوچکی از گذشته را در چهره او رصد کنند؟! این سوال با ملاحظه این موضوع که سریال «تولدی دیگر» در سال ۱۳۷۸ یعنی قریب به ۲۲ سال پیش ساخته شده است جای طرح بیشتری هم دارد. دوم، حالا چهره و رخ طرف با عمل جراحی ناشناخته و تخیلی و فرازمانی تغییر بنیادین کرده، تعویض صدا و اختلاف فاحش در تناژ بر اساس کدام پیشرفت و تکنولوژی روز دنیا صورت گرفته است؟! گیریم که فریبا متخصص با یک عمل جراحی پلاستیک بشود لعیا زنگنه، اما صداها چگونه تغییر کرده است؟! با کدام جراحی؟! بر اساس کدام فرآیند تکنولوژیک و بر مبنای کدام منطق؟! مگر با جراحی صورت، صدا هم تغییر میکند؟! سوم، مخاطب چگونه بپذیرد که فروغ (فریبا متخصص) پس از تصادف و عمل جراحی از یک زن پرخاشگر، بهانهگیر، بلاتکلیف و سرگردان تبدیل به فروغی (لعیا زنگنه) حساس، رومانتیک، شکننده، مهربان و خوشقلب شده است؟! آیا آشنایی با دکتر جراح و همسرش آنهم در یکبازه زمانی کوتاه این مقدار توانسته در زن جوان یک دگردیسی و تحول عظیم و خارقالعاده را ایجاد کند؟!
از این حفرههای فیلمنامهای که بگذریم اما، «تولدی دیگر» سریال خوشساختی است و مخاطبپسند. داریوش فرهنگ آنقدر مجرب و کارکشته هست که بتواند گلیم سریالش را از آب بیرون بکشد و به سرمنزل مقصود برساند. برگ برنده سریال «تولدی دیگر» شکلگیری درست درام در بزنگاه بازگشت فروغ به خانه خویش در چهرهای جدید و در شمایل یک پرستار بچه است. آنجا که شوهرش، حمید (عبدالرضا اکبری) که دیگر از یافتن همسر ناامید شده است، تمام آمال و آرزوهای مدفون شده خود را در پرستار جوانی میبیند که نه تنها از وجاهت ظاهری مناسب برخوردار است که مهربان است و با فرزندانش رابطهای صمیمانه و پر از عطوفت را برقرار کرده؛ فرآیندی که همسر سابقش در آن ناکام بود. دلدادگی حمید به همسر تغییر چهره دادهاش که حالا به جای فروغ نام «مهربان» را برای خود برگزیده، مقوله درام را در قصه پررنگ میکند و به جذابیت های فیلمنامه میافزاید. از سوی دیگر، طراحی شخصیتهای فرعی در حوالی کاراکترهای اصلی و چیدمان داستانکهای جذاب به موازات قصه اصلی، مخاطب را با وجودی که میتواند پایان ماجرا را حدس بزند با خود نگه میدارد و از پیگیری آخر داستان منصرفش نمیکند.
در میان ترکیب بازیگران سریال از یک اسم نمیتوان به آسانی عبور کرد؛ جمیله شیخی. زندهیاد شیخی با وجودی که در «تولدی دیگر» نقش مالوف همیشگیاش در سریالهایی مانند «پاییز صحرا» و «پدرسالار» را دارد اما نوع بازیاش، تکراری و ملالآور به نظر نمیرسد. خانم بزرگ به عنوان مادر حمید و مادرشوهر فروغ قبلی و مهربان فعلی، زنی مستبد، خودرای و لجوج است که نه تنها با عروسش کشمکشها دارد که حتی در ارتباطگیری صحیح و محبتآمیز با پسر و نوههایش نیز مشکل دارد. شیخی اما همین نقش به ظاهر تکراری را که قبلاً بارها و بارها خودش بازی کرده است، در شکل و شمایل و مختصاتی جدید به مخاطب ارائه میکند. به عبارت بهتر، او این نقش را برای خود کرده و چنان به آن شخصیت و اصالت میدهد که از دل تکرار و کلیشه، خلاقیت و جذابیت به ارمغان میآورد.
روزگاری داریوش فرهنگ در مصاحبهای گفته بود به این مضمون که: «من سریال شیک میسازم و همه چیز باید تمیز و مرتب باشد. مثلاً در کارهای من نمیبینید کسی پیژامه پوشیده باشد.» فرهنگ در سریال «تولدی دیگر» هم دقیقاً از همین فرمول تبعیت کرده است. کاراکترهای «تولدی دیگر» هم مانند شخصیتهای دیگر سریالهای او شسته و رفته هستند و اتوکشیده، حتی جعفر خدمتکار خانم بزرگ هم برای خودش یک پا مهندس است و خیلی شیک و مرتب. چنین خصوصیتی شاید در موضوع باورپذیر بودن شخصیتها برای مخاطب جای سوال و انقلت داشته باشد اما از طرفی، به یک نشان و برند در کارهای سازندهاش تبدیل شده است.
در مجموع، «تولدی دیگر» سریال به روزی است که نه تنها در جلب توجه مخاطبان تلویزیون سالهای پایانی دهه هفتاد موفق بود که همچنان میتواند برای بینندگان امروزی قاب کوچک هم جذاب باشد. تماشای دوباره قصه زنی که تصادف کرد و سوخت و ققنوسوار از میان خاکستر گذشته برخاست و زندگی جدیدی را برای خود رقم زد همچنان خواستنی به نظر میرسد. تماشای سریال «تولدی دیگر» از شبکه آیفیلم در روزهایی که گذشت، از این رو، حتما دوست داشتنی بوده است.
به قلم زهرا صلواتی برای وبسایت آیفیلم
بیشتر بخوانید:
نگاهی به سقوط یک فرشته بهرامیان
خاطره زهره حمیدی از سریال «تولدی دیگر»
/ س م